روایت ثبت خاطرات فرمانده گردان لوطیها/پرداختن به روابط انسانی جنگ
تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۷۰۵۴۴۵
خبرگزاری مهر، فرهنگ و ادب _هانیه علینژاد: سید ابوالفضل کاظمی راوی کتاب «کوچه نقاشها» از ناشناختهترین رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس بود. او فرمانده گردان میثم لشکر ۲۷ محمد رسول الله بوده که به گردان «لوطیهای جنگ» مشهور است. کاظمی گردان میثم را اینگونه توصیف میکرد: «توی جبهه اشتباه نشه همه عاشق مولا بودن اما این اواخر هر چی طلبه بود میرفت گردان حبیب.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
چند روز گذشته ما این فرمانده لوطی را از دست دادیم و اگر تاکنون به سراغ کتاب « کوچه نقاشها» نرفتهایم، اکنون وقتش رسیده به آن نگاهی کنیم. به همین دلیل به گفتگو با راحله صبوری نویسنده اثر نشستیم و با او درباره راوی «کوچه نقاشها» صحبت کردیم.
مشروح اینگفتگو در ادامه میآید:
* خانم صبوری چه شد سراغ آقای کاظمی رفتید و چه شد اینسوژه به «کوچه نقاشها» منجر شد؟
آقای سید ابولفضل کاظمی برای کسانی که با ایشان آشنا هستند یک قهرمان جنگ و مردمی بودند. ایشان بهترین سالهای زندگی و جوانیشان را در جنگ گذراندند. درگذشت ایشان داغ بزرگی برای مردم و خصوصا همرزمانشان است. هر چند خودش دیگر در بین ما نیست، جا دارد بیشتر از او صحبت کنیم تا بهتر شناخته شوند. به حتم «کوچه نقاشها» تمام سید ابولفضل کاظمی نبود. به حتم شخصیت او و زندگیاش ابعاد ناشناخته دیگری هم دارد که می شود تا حدی از آن ها گفت.
وقتی برای اولین بار ایشان را دیدم دریافتم با لحن و آهنگ خاصی حرف می زند؛ ساده، صمیمی، دلنشین و لوطیوار. ایشان به این توجه نکرد که من یک خانم هستم و جنگ و جبهه را ندیدم و فضای جنگ را نمیشناسم زمانی بود که تصمیم گرفتم یک کار جدید و مستقل در زمینه تاریخ شفاهی جنگ انجام دهم. یکی از دوستان خاطرهای از زبان آقای کاظمی برایم تعریف کرد. آن لحظه حس کردم چقدر در خاطرات جنگ جای این کلام و لحن و واژگان خالی است. با همان یک خاطره جرقه انجام مصاحبه و جمع آوری خاطرات در ذهنم زده شد و در همان لحظه این اثر را در ذهنم چاپ شده دیدم. طی یک پروسه مفصلی به سراغشان رفتم و ایشان با گشادهرویی و جوانمردی درخواست مصاحبه مرا پذیرفتند.
وقتی برای اولین بار ایشان را دیدم دریافتم با لحن و آهنگ خاصی حرف می زند؛ ساده، صمیمی، دلنشین و لوطیوار. ایشان به این توجه نکرد که من یک خانم هستم و جنگ و جبهه را ندیدم و فضای جنگ را نمیشناسم. فرایند مصاحبه حدودا سه ماه طول کشید. بیش از ۵۰ ساعت مصاحبه حضوری آرشیو شده و تلفنی با ایشان دارم. پس از ساعتها گفتگو و بررسی متن خاطرات، در نهایت کار به مرحله تدوین و نگارش رسید.
* هر فردی که خاطراتش را مکتوب میکند، از بیان خاطراتش اهدافی دارد. بهنظر شما هدف مرحوم کاظمی از بیان خاطراتش چه بود و پس از انتشار کتاب چه تغییری در زندگیاش رخ داد؟
آقای کاظمی فردی اجتماعی و برونگرا بود. زندگی او در روابطش و عشق به خدا، امامان معصوم، سنتها و رفقایش خلاصه میشد. همین عشق به رزمندگان و شهدا و احساس دینی که به آنها داشت، باعث شد مصاحبه را بپذیرند. ایشان میخواست قبل از خودش از شهدا و همرزمانش بگوید. همیشه اول از شهدایی که با آنها همرزم بود میگفتند و اصرار داشتند نام همه شهدا و رفقای شهید و جانبازشان در کتاب بیاید. او مرد روایتهای ناتمام بود و هست. فکر میکنم تا دنیا پابرجاست طنین صدا و آهنگ کلام ابوالفضل کاظمی و روایتهای عاشقانهشان در جهان باقی است.
شاید یکی دیگر از دلایل هم شجاعت ذاتی ایشان و جسارت در گفتارشان است. ابوالفضل کاظمی زندگی شجاعانهای داشت و شجاعانه زیست. حتی از ترس هایش هم با شجاعت حرف می زد . حالا که به آن روزها فکر میکنم میبینم او به فضای مصاحبه اطمینان داشت و همه چیز را شجاعانه و بدون کم و کاست بیان کرد و ابایی از بیان خاطراتش نداشت. وقتی کسی در جایگاه روایتگر تاریخی قرار میگیرد و تصمیم میگیرد خاطراتش را بگوید کار سختی را پذیرفته، چرا که باید با خودش و دنیای بیرون رو راست باشد و موانع ذهنی و مصلحتاندیشیهایی که در ذهنش است را کنار بگذارد. به نظرم آقای کاظمی بعد از بیان خاطراتش خیالش راحتتر شد که آن چیزهایی که باید را تا حدی گفته است و دین و وظیفهای که بر دوشش بوده را انجام داده است.
او همان زمان قبل از مصاحبه هم از یک شهرت نسبی هم بین رزمندگان و همرزمانش برخوردار بود. اما این کتاب باعث شد بیشتر دیده و شنیده شود. من در تمام کتابها سعی کردهام از زوایای مختلف به جنگ و زندگی نگاه کنم؛ زوایای انسانی و عاطفی را در اولویت قرار دادم تا جنگ بهتر دیده و شناخته شود.
* همانطور که واقفید، در زمینه دفاع مقدس ممکن است برخی از نکات مغفول مانده باشند. شما چقدر سعی کردید در این کتاب این نکات مغفول مانده را بیان کنید؟
جنگ فقط صورتی خشن و آکنده از خونریزی و کشتار نیست. ابعاد انسانی و عاطفی بسیار دارد که باید به آنها دقیق نگاه کرد. من سعی کردم بیشتر به روابط انسانی در جنگ بپردازم و از شعارزدگی فاصله بگیرم«کوچه نقاشها» اولین اثر و کارم در زمینه تاریخ شفاهی جنگ بود. تازهکار بودنم باعث شد مدیریت مصاحبه و انتخاب زاویه دید کمی مشکل باشد. من میخواستم آقای سید ابولفضل همانگونه که است نشان بدهم نه بیشتر و نه کمتر. اما اینمحدودیت باعث مغفول ماندن اصل موضوع که همان تاریخ شفاهی جنگ است، نشد. جنگ فقط صورتی خشن و آکنده از خونریزی و کشتار نیست. ابعاد انسانی و عاطفی بسیار دارد که باید به آنها دقیق نگاه کرد. من سعی کردم بیشتر به روابط انسانی در جنگ بپردازم و از شعارزدگی فاصله بگیرم. پشت خشونت ذاتی جنگ که در ظاهر آن را به بدترین شکل ممکن میبینیم، روابط عمیق و تاثیرگذار انسانی وجود دارد و همانها است که به زندگی ارزش میدهد.
* واکنش اولیه آقای کاظمی به نسخه اول کتاب چه بود؟ چقدر از نتیجه کار احساس رضایت داشت؟
هرچه کارهای بیشتری انجام دادم نگاهم و زاویه دیدم عمیقتر شد. در آن زمان نمیخواستم تغییری در بیان و لحن آقای کاظمی ایجاد کنم و تمام تلاشم این بود که به کلام و واژگان خاص و منحصربهفرد ایشان وفادار بمانم و امانتدار خوبی برای روایت باشم. وقتی متن خام مصاحبه را برای مطالعه به ایشان دادم واکنش اولیه ایشان اصلا خوب نبود و راضی نبودند. ما با انبوهی از اطلاعات درهم مواجه بودیم که خیلی از آنها ابتدا و انتها و جزئیات آن مشخص نبود. من به ایشان امیدواری دادم بعد از مصاحبههای تکمیلی بهتر میشود. اما خب ایشان در ابتدا کار را نپسندیدند. بعدها و به مروز زمان که مطالب تکمیل شد ، کتاب تدوین و ویرایش شد نظرشان تغییر کرد و با من و کتاب تا پایان کار همراه شدند.
* نکته پایانیتان را بشنویم. از دستدادن راوی یکی از کتابهایتان چه حسی دارد؟
بهخاطر از دستدادن ایشان ناراحتم و افسوس میخورم. کاش بیشتر با ایشان گفتگو میکردم. قرار بود فرصتی فراهم کنیم خاطرات پس از جنگ او را جمعآوری کنم که هیچوقت اینفرصت بهدلیل مشغله زیاد فراهم نشد. اما خوشحالم که ایشان توانست بخش مهمی از زندگی پرفراز و نشیب و پر ماجرایش را از نظر تاریخ اجتماعی جنگ برای علاقمندان به تاریخ شفاهی جنگ بیان کند. خاطرات آقای کاظمی با لحن خودمانی یک رزمنده عارف و جوانمرد لوطی، برای کسانی که میخواهند آدمهای درست و خوبی باشند یک کلاس انسانساز است.
کد خبر 5663424منبع: مهر
کلیدواژه: کوچه نقاش ها انتشارات سوره مهر سید ابوالفضل کاظمی معرفی کتاب کتاب و کتابخوانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تازه های نشر انقلاب اسلامی ایران سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران ترجمه معرفی نشریات رونمایی کتاب سید مجید امامی ایالات متحده امریکا حوزه هنری نقد کتاب شعرخوانی تاریخ شفاهی جنگ کوچه نقاش ها آقای کاظمی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۰۵۴۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این سردار سپاه، پزشکان را شگفت زده کرده بود /از حضور در عملیات پارتیزانی تا آزادسازی خرمشهر
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محسن وزوایی، ۵ مرداد ماه سال ۱۳۳۹ در محله نظام آباد تهران، متولد شد. او در سال ۱۳۵۵ به دانشگاه راه یافت و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل شد. پس از ورود به دانشگاه، به جریان مکتبی انجمنهای اسلامی دانشجویان این دانشگاه پیوست و هم زمان با شرکت در فعالیتهای سیاسی و جلسات عقیدتی، از سال ۱۳۵۶ مسئولیت هدایت و جهت دهی به مبارزات دانشجویی ضد دیکتاتوری را در سطح دانشگاه شریف عهده دار شد.
بنابر روایت ایسنا، در سالهای ورودش به دانشگاه، نقش فعالی در تشکیلات اسلامی دانشگاه از خود نشان میداد. این جوان مبارز و پرشور، از تظاهرات خونین ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ تا ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و ورود امام خمینی (ره) به ایران، در همه صحنهها از جمله پیشتازان و جلوداران تظاهرات مردمی بود.
او در روزهای پرتلاطم انقلاب نیز نقش حساس هدایت را بردوش میکشید و در درگیریهای مسلحانه و سرنوشت ساز ۱۹ بهمن تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، حضوری پرثمر داشت. محسن وزوایی در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرتآباد نیز شهامت بالایی از خود نشان داد.
وی از نخستین دانشجویان پیرو خط امام بود که در جریان راهپیمایی ضد سیاستهای مداخلهگرایانه آمریکا در ایران، در سالروز کشتار دانشآموزان به دست رژیم پهلوی و سالگرد تبعید امام خمینی (ره) عهدهدار حرکتی شد که رهبر انقلاب، از آن با تعبیر بدیع «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» یاد فرمودند.
محسن وزوایی در سال ۱۳۵۸ همزمان با کار تبلیغاتی در جمع دانشجویان پیرو خط امام، بلافاصله با تشکیل سپاه پاسداران، به این ارگان نظامی پیوست و در دورهای فشرده، آموزشهای چریکی را در سپاه آموخت. او مدتی در سپاه به عنوان فرمانده مخابرات انجام وظیفه کرد، سپس سرپرستی واحد اطلاعات عملیات را به عهده گرفت.
محسن وزوایی به دنبال تجاوز عراق به ایران، داوطلبانه به جبهه غرب عزیمت کرد. با ورود او به این منطقه، تحولی پدید آمد؛ به گونهای که در عملیات سرنوشت ساز پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان، مسئولیت محور تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان را برعهده گرفت و ضمن حملهای پارتیزانی به مواضع و استحکامات دشمن، به کمک همرزمان خود، ارتفاعات حساس و سوقالجیشی تنگ کورک را از تصرف قوای اشغالگر بعث خارج ساخت.
در عملیات جدیدی که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ طرحریزی شده بود، محسن وزوایی فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آن که مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه میداد.
در حین عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شده و تنها محسن و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آن که همین چند نفر، توانستند ۳۵۰ تن نیروهای کماندوی بعث عراق را به اسارت بگیرند.
محسن وزوایی، نقش فعالی در طراحی عملیات فتح بلندیهای «بازی دراز» ایفا کرد و در همین نبرد به شدت مجروح شد و به تهران انتقال یافت. او در بیمارستان با وجود درد بسیار، ناله نمیکرد و به یکی از پزشکان که از مقاومت او در برابر درد ابراز شگفتی کرده بود گفت: «آقای دکتر! من هر چه بیشتر درد میکشم، بیشتر لذت میبرم و احساس میکنم از این طریق به خدای خودم نزدیک میشوم». پس از بهبودی نسبی از مجروحیت، قدم به معرکهای گذاشت که فرجام آن، آزادسازی خرمشهر اشغال شده بود.
او در طول جنگ تحمیلی، در عملیاتهای متعدد با مسئولیتهای گوناگون حضور داشت. در ۲۰ آذر ۱۳۶۰، در عملیات «مطلع الفجر» فرمانده بود. در اسفند سال ۱۳۶۰ فرمانده گردان حبیب بن مظاهر و تیپ تازه تأسیس محمد رسول اللّه (ص) شد که در عملیات «فتح المبین»، این گردان نوک عملیات بود.
با تأسیس «تیپ ۱۰ سیدالشهدا»، فرمانده این تیپ شد. همین تیپ، در ۲۳ فروردین ماه ۱۳۶۱ وارد عملیات «الی بیت المقدس» شد و برای اجرای بهتر عملیات، با تیپ حضرت رسول صلی الله علیه و آله ادغام شد و محسن وزوایی نیز فرماندهی محور اصلی را عهدهدار شد.
محسن وزوایی، ، پس از ماهها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینی در عملیاتهای متعدد و به ویژه «الی بیت المقدس»، سرانجام در دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱، در ۲۲ سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901506